نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

دیشب خواب تو رو دیدم

27 هفته و يك روز با تو زندگي كردن رو امروز تجربه كردم. خدايا شكرت پسرك مامان ديشب خواب تو رو مي ديدم. الهي مامان فدات بشه. خواب ديدم از سركار اومدم و تو پيش مامان بزرگي. مامان بزرگت بهم گفت مريم نريمان رو ببر حموم. انقده ذوق كرده بودي. لباسهاتو دراوردم و خوب تن نرمت رو شستم. اي خدا چه حالي داد لمس بدن لطيف و مثل گلت وقتي از حموم آوردمت بيرون كلي مي خنديدي. حوله لباسيت تو خواب سورمه اي با حاشيه گلهاي ليمويي بود.(چه شيك) رو تنت كردم و كمربندش رو هم آروم بستم. سرم رو گذاشتم كنار صورتت و تو خودت رو به نزديك مي كردي و تند تند نفس مي كشيدي. اي جان مامان. الهي من فدات بشم. نريمانم گلم مهربونم پسر مظلومم قول بده به ماماني كه چند هفته باقي...
21 خرداد 1390

26 هفته و سه روز از بودن با تو

الهی من فدات بشم مامانی جونم. دیگه شلمان نیستی؟؟؟!!! زبل خان شدی قرقونه قدت برم مامانی الان من سرکارم و از اینکه شما با پاهای کوچولت شکم مامان رو تکون می دی و مانتوی مامانی رو هم بالا پایین می کنی ذوق مرگ شدم پسری واست کلی ماشین و هواپیما و توپ و... خریدم که کلی آتیش بسوزونی مظلوم مامان دلم می خواست فقط حرکت های کوچولو کوچولوی تو رو نگاه کنم و باهاش زندگی کنم. عزیز دلم ما ششمین ماه با هم بودن رو داریم سپی می کنیم. عاشششششششششششقتم مراقب خودش باش عزیزه دلم ...
16 خرداد 1390
1